نمی تونم به تفاوت بین عشق و هوس پی ببرم.
دو نوع تجربه:
وقتی عاشق او بودم هیچ زمانی نشد هنگام فکر کردن به او ، مسایل جنسی بیان سراغم، او رو فوق العاده دوست داشتم و بارها و بارها به خاطر دور بودنش گریه می کردم. هنوز هم که هنوز به یادش هستم و بازم مرور خاطره ها اشک ها رو تو چشام جاری می کنه، او هیچ وقت حتی برای یکبار اظهار نکرد که دوسم داره.
ولی در تجربه دوم او بطور مستمر ادعا می کنه که عاشق منه، دوستم داره ولی انگار نه انگار، احساس های کوچکی در وجودم شکل می گیره که زیاد ماندگار نیستن و ممکن با یه شب رو به روز رسوندن ازم دور شن. خیلی وقتا که بهش فکر می کنم مسایل جنسی تو ذهنم مطرح میشه و به شدت آزارم میده. خیلی وقتا می خوام صورت مسیله رو پاک کنم. او پسر بدی نیست ولی ...
نمی دونم باید چیکار کرد؟ آیا باید در فکر اولی موند و شاید برای همیشه ازدواج نکرد و یا نه او رو با تمام دوست داشتن ها کنار گذاشت و یار کس دیگری شد به امید اینکه روزی عاشقش شوی؟؟؟؟
سلام وبلاگ خوب داری. با عکس های کنسرت ترکیه شادمهر عقیلی منتظرتم[گل]
هوس رو بذار کنار . ازدواج فقط منطق .
عشق هم چیزی نیست که زیر یک سقف ماندگاری داشته باشد.
منطق، منطق
مرسی حتما در موردش فکر می کنم